آپلود عکس

تعداد بازديد :
تاريخ : چهار شنبه 29 خرداد 1387برچسب:مهدی,طحانیان,حجاب,اسارت,رسول,تبلیغ,

 

************************************************************

******************************

 

 

یاد باد آن روزگاران یاد باد...

روزی روزگاری باری دیگر تمام کفر درمقابل اسلام صف آرائی کرد.باتمام تجهیزات مدرن جنگی وباتمام قوا از ملل و قومیت های جهان.هدفشان تصرف ودر آوردن کشور اسلام ایران به زیرسلطه پرچم کفر درمدت فقط شش روز بوداما غافل از اینکه حافظ شیرین سخن بیجا نگفته بود :

ای مگس عرصه سیمرغ، نه جولانگه توست        عرض خود می بری و زحمت ما میداری !

آری دشمن بعثنی یا بهتر بگویم استکبار جهانی نمی دانست که ایران بیشه ایست با شیرانی دلاور و رشیدکه نمی توانند آقابالاسری بیگانه را حتی برای لحظه ای تحمل کند.حتی اگر بچه شیر باشد ودر بند دشمن آزادگی وسر بلندی خود را به جنانیان ثابت میکند.

این کشور اسلامی در کنار سردارانی بزرگ چون همت ها،باکریها، جهان آراء هاو.....بچه شیرانی چون فهمیده ها و مهدی طحانیان ها داشته که البته الان هم زیاد دارد.

مهدی 13 ساله بود که در 20 اردی بهشت 1361 به اسارت دشمن آمد.در خاک دشمن و در بند دشمن پوزه استکبار را بخاک مالید.

او رسول انقلاب اسلامی در خاک دشمن شدچرا که از پیامبرش آموخته بود که هرجا لازم باشد باید تبلیغ آموزه های اسلام کند.اززینب (س) آموخته بود که باید دشمن را درکاخ خودش رسوا وزبون کند.

وقتی خانم ( نصیرا شارما) خبرنگار هندی درخواست مصاحبه با وی میکند باکمال شجاعت پاسخ میدهد شما بی حجابید و تا وقتی حجاب سرتان نکنید من جواب نخواهم داد.

ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است        ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است

که خانم شارما مجبور به استفاده از روسری میگردد.البته از بی حجابی فقط یک روسری کم داشت وگرنه کاملا پوشش متین بود.

 

 

******************************

************************************************************


برچسب‌ها:
ارسال توسط س - م
تعداد بازديد :
تاريخ : جمعه 11 اسفند 1387برچسب:چهره,دلربا,مهدی,صلوات,

 

 

گفتم که از فراغت عمریست بی قرارم

گفت از فـــراق یاران من نیز بی قرارم

گفتم به جز شما من فریاد رس ندارم

گفتا به غیر شیعه من نیز کس ندارم

 گفتم که یاوررانت مظلوم هر دیــارند

گفتا مرا ببینند مظلــــــــــوم روزگارم

گفتم که شیعیانت در رنـج و در عذابند

 گفتا به حال ایشان هر لحظه اشکبارم

گفتم که شیعیانت جمعند به یاری تو

گفتا که من شب و روز در انتظار یارم

 گفتم به شــــیعیانت آیا پیـــــام داری

گفتا که گفته ام من هر دم در انتظارم

گفتم که ای امامم از ما چرا نهانــــــی

گفتا به چشم محرم همواره آشکارم

گفتم به چشم انوار آیا که پا گـــذاری

 گفتا که شستشو ده شایدکه پا گذارم

 

« sodagar.loxblog.ir  کپی شده از »

 


برچسب‌ها:
ارسال توسط س - م
آخرين مطالب
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد